میرزا جلیل پدر زحمتکش حمیدرضا، حالا به لطف خداوند پدر فرزند دیگری هم شده بود. مردی زحمتکش که برای امرار معاش خانواده و کسب روزی حلال به کشت و کار مشغول بود. روستای کارچان از توابع شهر اراک با مردمی مهربان و زحمتکش، زادگاه دلاوری چون حمیدرضا شده بود. او در یک روز بهاری در سیام فرودین ماه 1350 دیده را بر جهان گشود. هنوز هم صدای بازیهای کودکانهاش در گوش کوچه پس کوچههای کارچان میپیچد و یاد پسری شاد و سرزنده را زنده نگه میدارد. سالها به سرعت سپری شد، آنقدر سریع که حالا پسر میرزا، راهی دبستان شده بود و قرار بود با پاهای کوچکش قدمهای بزرگی بردارد. علمآموزی اولین قدم بود. درسش را تا دوره راهنمایی ادامه داد و بعد بنا بر شرایط زندگی، تحصیل را رها و به کمک خانواده شتافت و پدر را در کشاورزی یاری داد.
روزگار گذشت و حالا حمیدرضا آماده سربازی بود. پاسدار وظیفهای که دانه غیرت میکاشت و شرافت و مردانگی بر میداشت. نیروی گردان پیاده بود. غرب ایران از اشرار و منافقین و کارشکنان خالی نشده بود و مردان خدا برای مقابله با آنها جان بر کف ایستاده بودند. ایران باید از هر دشمن خارجی یا هر انسان وطنفروشی خالی میشد و غیورمردان این سرزمین برای این هدف والا آماده بودند. حمیدرضا، جان بیستسالهاش را بر کف گذاشت و در عملیات توکلت علیالله در منطقه جبل المروارید عراق با تیری که بر سینه پاکش نشست، او را به رستگاری رساند.
پاسدار وظیفه گردان امام حسین(A) از لشکر 71 روحالله(قدس سره) سالهای کوتاه اما پربار عمرش به سرعت سپری شد و شیرینترین مرگ دنیا یعنی شهادت نصیبش شد. سیزدهمین روز از بهار سال 1370، تاریخ پایان زندگی دنیاییاش بود و روح آسمانیاش به ملکوت اعلا پیوست و در روستای کارچان در آغوش خاک آرمید.